پنهانی دیده شدن (داستان یک عکس )
در این نوشته داستان این عکس رو گفتم. سال ها پیش در یک نیمه شبی ، در زیر زمین خونه پدری این عکس رو ثبت کردم. و شاید برای اولین بار بود که به معنا و لذت خلق کردن پی بردم.
مجموعه ای از وراجی های ذهنم رو در این بخش مشاهده می کنید! از در و دیوار گفتم. من سفر زیاد رفتم و زیاد می رم. تقریبا کتاب خوان هم هستم. در جوانی فیلم بین هم بودم. (البته الان نه!) با انواع آدم ها از انواع تفکرات رفاقت کردم و وقت گذروندم. از جمع کلیه این موارد یک مخلوط های عجیبی غریبی تولید می شه که گهگاهی ، گلاب به روتون، بالا میارمشون. اینجا این مخلوط ها رو مشاهده می کنید! شاید بعد ها بخش بندی شون کردم. اگر نظری داشتید حتما برام بنویسید. هر چه طولانی تر بهتر! هر ناسزایی هم دوست داشتی بگو. من فحش خورم ملسه! خلاصه در زندگی بیشتز از گفتن ، ولع شنیدن و دیدن دارم! خلاصه اینکه هر چه گفتیم جز حکایت دوست در همه عمر، از آن پشیمانیم!
در این نوشته داستان این عکس رو گفتم. سال ها پیش در یک نیمه شبی ، در زیر زمین خونه پدری این عکس رو ثبت کردم. و شاید برای اولین بار بود که به معنا و لذت خلق کردن پی بردم.