می نویسم ، پس هستم

در این وبلاگ بی نام و نشان ، نوشتن مانند استیو مک کوئین بر روی گونی سیب زمینی بر روی اقیانوس است. برای این که فریاد بزنم که حرام زاده ها، من هنوز زنده ام. حتی اگر هیچ کس صدایم را نشنود و یا نوشته ام را نخواند.
می نویسم پس هستم

نوشتن رو می خواهم آغاز کنم. البته قبل ها هم می نوشتم. اما این بار با تصمیمی مصمم تر و حرفه ای تر می نویسم. نه این که بخواهم از انگیزه های زندگی بگم و بگم نوشتن یکی از بهترین و مهم ترین کاری های زندگی است. نه! می نویسم چون حال خوبی ندارم. در بی انگیزه ترین حالت زندگی ام گذران می کنم. حتی انگیزه استراحت کردن هم ندارم. انگیزه هیچ حرکتی.

در این وبلاگ بی نام و نشان ، نوشتن مانند استیو مک کوئین بر روی گونی سیب زمینی بر روی اقیانوس است. برای این که فریاد بزنم که حرام زاده ها، من هنوز زنده ام. حتی اگر هیچ کس صدایم را نشنود و یا نوشته ام را نخواند.

امروز از شهر کتاب فرشته کتابی خریدم. با عنوان ” اگر می توانید حرف بزنید پس حتما می توانید بنویسید” کتاب به نظر خوبی است و مشغول خواندنش هستم. می خواهم یک چالش چهل روزه نوشتن رو اعمال کنم. چهل روز حتما بنویسم و منتشر کنم. خوانندگانی کمی خواهم داشت. اما این بار فقط برای این بگویم که هستم.

کمی از روزگار این روزهایم بگویم که تقریبا انگیزه هیچ حرکتی در من نیست. تمامی اهدافی که در زندگی به آنها فکر می کردم در نظرم مسخره و احمقانه است و هیچ انرژی برای رفتن به سمت آن ها ندارم. خب مانند هر انسان دیگری به این فکر می کنم چه شد که اینطور شد و چرا به این حال و روز افتاده ام؟ چه اتفاقی در زندگی من رخ داده است؟ چه انفعالی در من به وقوع پیوسته؟

آیا از گذر عمر و بالا رفتن سن است که به این حال افتاده ام؟
آیا از تنهایی است؟
آیا از شکست ها و نرسیدن به هدف هاست؟
شاید هم مجموعه ای از تمام این عوامل.

یادم هست قبل ها در خصوص انگیزش مطالعات زیادی داشتم و یادداشت برداری های زیادی کردم که بتوانم در هنگام کار و رفتن به سمت اهداف ، انگیزه خودم را حفظ کنم. ماتریس انگیزشی دیوید فوربس را خواندم که چقدر زیبا و کامل در خصوص انگیزه صحبت می کرد. اما الان که به این مسائل نگاه می کنم می بینم که در آن زمان هم من یک انگیزه ای در خودم داشتم که به فراگیری این مطالب روی آوردم. امادر حال حاضر حتی انرژی برای مرور این مطالب را ندارم.

حال این سوال برای شما دوست عزیز پیش می آید که خب که چه؟ مشکل خودت رو برو حل کن؟ این چس ناله ها و غر غر کردن ها چه سودی برای من خواننده دارد؟ حرف شما کاملا متین است. شاید از این به بعد برای شما سودمند باشد.

در این مدت خیلی فکر کردم که چه شد که آنطور که می خواستم زندگی ام پیش نرفت. دلایل شکستم چه بود؟
من مطالعات بالایی داشتم و بسیار جستجو گر بودم. در خصوص هر مساله ای در زندگی به دنبال راه حل علمی می گشتم و با انواع تکنیک ها و ترفندها برای مسائل زندگی آشنا بودم. پس مشکل در کجاست؟ پاشنه آشیل من در زندگی کجا بود؟

وقتی همه این ها رو مرور می کنم. فقط به یک کلمه می رسم. “ ترس

محافظه کاری و ترس چیزی بوده که از بچگی همراه من بزرگ شده ، رشد کرده و در جای جای زندگی روزمره ام حضور دارد. در این مدت که بیشتر به احوالات خودم دقیق شدم در بسیاری از لحظاتم به صورت واضح و کامل مشاهده اش می کنم.

دعوت می کنم توصیف زیبای جناب ست گادین در مورد “ترس” از کتاب مهره حیاتی را مطالعه کنید:

اگر فروش ندارید، به دنبال ترس بگردید.
اگر جلسه‌ی بازاریابی به بن‌بست می‌رسد، به دنبال ترس بگردید.
اگر شخصی پرخاشگر است، قولش را می‌شکند یا همکاری نمی‌کند، ترس در آن دخیل است.
ترس مهم‌ترین احساس ماست. هر چه باشد، اجدادمان را زنده نگه داشته است.
ترس بر احساسات دیگر نیز تسلط دارد؛ زیرا بدون توانایی اجتناب از مرگ، بقیه‌ی احساسات زیاد مهم نیستند.
جامعه‌ی ما هنوز متوجه نشده است چطور از شر ترس خلاص شود، در عوض از آن به شکلی عجیب استفاده می‌کنیم.
توییتر را بررسی می‌کنیم، چون می‌ترسیم عقب بمانیم.
به همین دلیل هم کیف‌های گران می‌خریم.
شغل خشک و بدون انعطافی انتخاب می‌کنیم، چون می‌ترسیم خودمان برای زندگی‌مان نقشه بریزیم و شکست بخوریم.
تصمیم‌های بد مالی می‌گیریم، چون می‌ترسیم مسئولیت پول‌مان را قبول کنیم.
از قرار معلوم، حتی از صحبت کردن راجع به ترس هم می‌ترسیم، زیرا آن را واقعی‌تر جلوه می‌دهد.
ترس از زندگیِ بدون نقشه اصلی‌ترین دلیلی است که مردم مصرانه از ما می‌خواهند به آن‌ها بگوییم چه‌کار کنند.

ست گایدن – مهره حیاتی

بعد از این همه وراجی می خواهم در این جا وعده ای بدهم که با این دیدگاه ، می خواهم با ترس مبارزه کنم. ترس هایی که در طول روز باهاشون دست و پنجه نرم می کنم رو در اینجا توصیف می کنم. احساس لحظه ام رو بازگو کنم. شاید کتابی بخوانم و یا مطلبی بشنوم و در این جا درباره اش صحبت کنم. توصیف خودم از مبارزه با این ترس ها رو بازگو خواهم کرد. البته حس می کنم این مبارزه با درد و رنج فراوانی همراه خواهد بود. قصد دارم این مطالب رو در قالب “ترسنامه” در این وبلاگ منتشر کنم.

نکته ای در آخر در اینجا ذکر می کنم که در نوشته های بعدی در اول هر نوشته بازگو خواهد شد:
تمام چیزی هایی که در این ترسنامه ها می خوانید تجربیات شخصی من در حال و در لحظه است و مسلما هیچ گونه بار علمی ندارد. و به احتمال بسیار زیاد تحلیل های اشتباهی خواهم داشت و رفتار های اشتباهی خواهم کرد. پس لطفا به هیچ عنوان این مطالب را به عنوان توصیه و یا راه حل در نظر نگیرید و فقط در قالب یک تجربه از نظر یک دوست نگاه بکنید. البته سعی دارم بعد ها که از این طوفان گذر کردم اصلاحات لازم را بر این نوشته ها اعمال کنم.

و من الله توفیق

Facebook
Twitter
Telegram
Email
Picture of Ehsan

Ehsan

نظر خودتون رو با من در میان بگذارید.

آدرس ایمیل
e.salehian.arch@gmail.com
آدرس
ایران ، تهران